یک واقعه شگفت انگیز وپیوسته با حقیقت!

لیکوال :عبدالله

..

یکي از قاری صاحبان، که حافظ قرآن مجید می باشد، و در شهر کابل به سر می برد، او از پخش نام خویش خود داری می ورزد، حقیقت یک خواب  و واقعه را چنین بیان میدارد:

در اواخر یکی از شبها رسول اکرم صلی الله علیه وسلم را در خواب دیدم، که به من فرمودند: شخص بنام رسول سیاف را خبر بده، که دیگر از احادیث من چیزی را بر زبان خود نیاورد! هنگامیکه از خواب بیدار شدم، حیرت مرا پیچیده بود، و در حقیقت ترسیده بوم! که چطور میتوانم رسول سیاف را ببینم، و چنین یک خوابی را برایش بگویم!؟ احساس هراس وخطر نمودم، لذا کدام اقدامی نکردم!

شب دیگر همان خواب را باز دیدم، البته با تاکید، رسول الله صلی الله علیه وسلم برایم میگوید:من ترا نه گفته بودم که فلان شخص را از خواندن وبیان کردن احادیث من منع کن؟ چون این خواب را بار دوم دیدم، قصد کردم نزد رسول سیاف بروم، اگر چه متیقن بودم که خطر پیش رو دارم! ولیکن توکل به الله متعال نموده، و از یک راه به دیدن رسول سیاف نوبت گرفتم، تا اینکه موفق شدم وی را ببینم، در جریان گفتگو همه چیزیرا که در خواب دیده بودم، آنرا برایش گفتم! او در جوابم گفت: هر خوابیکه رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در آن دیده میشود هرگز غلط نمی باشد، بلکه واضح و درست می باشد، اما در بارهء این خوابیکه دیدید، من مخالفت و رد کرده نمیتوانم، چون من میدانم که راه نادرست را انتخاب کرده ام! حتی که رسول اکرم صلی الله علیه وسلم مرا از بیان نمودن احادیث خویش منع میکند! چه کنم؟ همین راه را انتخاب نموده ام! دیگر چارهء ندارام!!

یقینا که این یکی از خوابهای لرزاننده و تکان دهنده بود برایم!

!